انسان سه راه دارد: راه اول از اندیشه میگذرد، این والاترین راه است. راه دوم از تقلید میگذرد، این آسانترین راه است. و راه سوم از تجربه میگذرد، این تلخترین راه است.
(کنفسیوس)
وای از این جمعه ی تلخ
که در آن
بی خبر، اشک به چشمم جاریست
بغض، چون حلقه ی دار
و من از حلقه ی بغض، آویزان…
بی تحمّل گشتم
دیگر از نام و نشانش خسته
علتش چیست کزین جمعه دلم می گیرد؟
چه غروبی دارد
روزگاریست که با فاصله ها همرنگ است
اُف بر این روز که دل، در برِ آن شور زند…
جمعه یادآور آن درد فراق است به من…
کاش، این هفت برادر، شش بود…
کاش، این جمعه نیاید دیگر…
باز، امروز دلم را سوزاند…
علتش چیست، نمی دانم من…
وای از این آتیه ی بی فرجام…………………….
بارالها این تفاوتها چه بی اندازه است…
چشم انسانت چه بی حد کوچک است…
ارزش همنوع، بی مقدار شد…
آنکه هیچش داده ای، با شکر، می خوابد هنوز…
خود بدانی، ظاهرا” شکر است اما می دهد
بوی خشم و نفرت و حسرت، همانا ای خدا
دست مهرت را دمی هم بر سر اینان بکش
یا فرود آ دردشان را لمس کن با دست خویش…
من چه گویم
آه دارد این نگاه…
من چه نالم، ناله هاشان را ببین…
بارالها این تفاوتها ز چیست؟؟؟
یارب این غمها چه بی حد، ساکت است…
من چه گویم؟ من چه نالم؟ خود ببین…
روی من خجلت کشید از این نگاه بی گناه…
یک اگر با یک برابر بود، کُفر اینجا نبود…
هر چه تبعیض است، یکجا ساده کن…
بارالها این تفاوتها ز چیست…
اندکی، کوتَه بیا…
از آنسوی افق ، انگار یکی ناگه صدایم کرد
نگاهم سوی او چرخید
و لبخندی که با تردید ، بر کُنج لبم بنشست
و نوری کز فلک چون تیغ شمشیری به چشمانم فرود آمد
نگاهم بسته اما گوش جان ، در جستجویش بود
به سختی راه پیمودم
که پیدایش کنم پنهان زیبا را
ولی افسوس
دریغ از یک گیاه ، آنجا…
ندا آمد
به دنبال چه می گردی؟ چه می خواهی؟
به هر جا می روی من در پیت اُفتان و خیزانم
به قلبت اندکی بنگر
من آنجا سالها جا مانده ام از عشق
و گَردِ بی وفایی بر سرم بنشانده ای عمری
از این زندان صدایت می کنم اکنون
مرو دیگر بمان با من ، که من تنهای تنهایم…
دلم لرزید و تن ، چون میخ بر خاکم فرو می رفت
خدایا دیدمت دیگر
کِنِشتِ جان من مُشکین شد از عطر حضور تو
به دنبال چه می گشتم ، نمی دانم
الا ای مردمان ، آرام
نگردید از پی معبود خود ، دیگر
خدا اینجاست
خدا نزدیکِ نزدیک است…
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کم بخاطر من دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو
دارند سور و سات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
...
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور نیستی بمانی ...
ولی نرو
غیر عشق او ، که دردش عین درمان گشتن است
حاصل هر کار دیگر جفت حرمان گشتن است
خوشدلی خواهی پی او گیر ، کاندر باغ مهر
صبح را از بوی این گل ذوق خندان گشتن است
شمع را زان رو خوش افتاده ست این خود سوختن
کز فنای تن هوای او همه جان گشتن است
تا نهادی گنج راز عشق خود در خک ما
قدسیان را ملتمس تشریق انسان گشتن است
تا سر زلف تو شد بازیچه ی دست نسیم
کار و بار جمیع مشتاقان پریشان گشتن است
جام بشکستند و کنون وقت گل خون می خورند
حاصل آن توبه کردن این پشیمان گشتن است
از لب پیمانه ، گر سر می رود ، لب بر مگیر
مرد را از جان گذشتن به ز پیمان گشتن است
سایه ! ایمان خلیلی نیست در این دام کفر
ورنه آتش را همان شوق گلستان گشتن است
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قانون عشق
قانون تنهایی من است
و تنهایی من عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت سادگیست !
چه قانون عجیبی
چه ارمغان نجیتی
و چه سرنوشت تلخ و غریبی
که هر بار ستارهای زندگی ات را
با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره امید کنی
و خود در تنهایی و سکوت
با چشمهایی خیس از غرور
پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی
و خموش و بی صدا
به شادی ستاره های از تو گشته جدا
دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری
و باز هم تو بمانی و یک عمر صبوری