*** joooor va joooor***

خوش آمدید............

*** joooor va joooor***

خوش آمدید............

سخنان کوروش کبیر

همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.
***
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک سپارند
تـا تـکــه تـکــه ی بـدنـم قـسـمـتـی از خـاک ایـران شــود
***
منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد...، شاه چهار گوشه ی جهان
***
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد 
***
من برای صلح کوشیدم
***
من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. 
***
فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند 
***
فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.


نیمروزِ تابستانی


هنوز
در فکرِ آن کلاغم در دره‌های یوش:
با قیچی سیاهش
بر زردی‌ِ برشته‌ی گندمزار
با خِش‌خِشی مضاعف
...از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوه‌ها
بی‌حوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّه‌های سنگی‌شان
تکرار می‌کردند.

گاهی سوال می‌کنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بی‌تخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشته‌ی گندمزاری بال می‌کشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوه‌های پیر
کاین عابدانِ خسته‌ی خواب‌آلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟